تاک تيک].jpg

حکایت زاغ وروباه
اولين وبلاگ انتقادي تاکستان( هر شهروند یک ایده  ،  یک شهر ایده آل )

 

138712130438_NI_1968509814.jpg

زاغی بر درختی نشسته بودوداشت چیز برگر میخورد روباه گفت ای

ول چه سری چه دمی عجب تیپ خفنی "مشکی رنگ عشقه یه آواز بخون

حال کنیم.

زاغ ساندویچشو زد زیر بغلش وگفت :برو داداش فکر کردی اون موقع

 کلاس دوم بودم ولی حالا ترم آخر دانشگاهم .... دیگه نمیتونی سرم کلاه بذاری.

 

+ نوشته شده در  ۱۳۸۷/۱۱/۲۵ساعت   توسط گفتمان توسعه  |