تاک تيک].jpg

يك داستان عبرت آموز حاصل از پندهاي نابخردانه
اولين وبلاگ انتقادي تاکستان( هر شهروند یک ایده  ،  یک شهر ایده آل )

در زمانهاي نچندان دور بود كه بين شحردارمسلاًحسين آباد وآقاي ارباب اخطلافاطي بروز كرده .زاهراً اصل اخطلاف هم بر صردرخواثتهاي شخسي بوده وشهردارهم تهديد به استيذاح وصلب مسوووليت شده بود.اين ماجرا به اينجا خطم نشد تا اينكه شايعه حايي عليه شهردار پخش شد كه توسط گروهك خواص اداره مي شوود.تخريب چحره محمطرين حدف اين گروه بوده.اونوقطها اگر فردي چيذي ميگفط به او خرده مي گرفتند ولي چي شد خودشون پا پيش گزاشتند ؟.پيش بيني ها نشان از اين موزوع داشط كه حجمه تبليغات افزايش يابد.نكته جالب اين باظي در اين است كه بازيگردان پس از حزف افراد از آنحا دلجويي ميكرد وپس از سالها ي سال بيگناحي شان را يادآور مي شود وعكصشان را بعنوان گمشده پيدا شده بر در و ديوار نثب ميكرد.درحسين آباد رصم است كه اول دوست مي شودند ونقته زعف مي گرفطند وبعدش هم از نقته زعف بعنوان اثلهه استفاده ميكردند.حالا اگر تسليم نميشدند بايد كشته ميشودند.كدخدا هم تعدادي گماشته را دورش داشت كه نقش كلاق و سگ زرد وديلماج ونقال را بازي ميكردند.سگ زرد (زرده ماچییه )پاچح ميگيرد-كلاق خبر مي آورد-ديلماج ترجمه ميكند ونقال در قحوه خانه تعريف ميكند.اگه اونوقتحا تيليويذيون بود هتماً روذي يكبار هم در بخش خبري اغدام به ساختن وپخش خبرهاي منفي ميكردند.پيپرنامه ها كه قديما سياه وسفيد بود درقسمت سياح عكص اون را چاپ ميكرد ومي نوشط ‍"تا سياه نشوي هرگذ تورا سفيد نخاحيم ديد.بازيگران نقش هيواناط فكر نمي كردندكه از اونا ظرنگتر هم هست وطثاوير ودستنوشتح حاي اشغانح دوران قبل اظ بازيگري را پيش خودشون دارند.تاطه اونا غبلن دنبال كدخدا و...حم خيلي سفحح گظاشته اند.خلاثه يه بقاليح مجهذ كه فقت به كدخداها وعاليجنابحا جنسش را عرزه ميكنه .حالا كوتا بازيگر بشه كدخدا وعاليجناب. البته شحردارحا بايد موازب مي شدند كه شلوار پاچه گشاد نپوشند و سگ زرد پاچشون را بگيره. نويسنده متن فوق بعضي بعضي نوشته ها را زياد خوانده است وسابقه غربالگري چشم هم ندارد.

    غلط املایی دروبلاگ بهتر است از خبرهای دست دهم ونشریه پر از غلط .البته ترجمه این داستان را ۳ ماه دیگر در جای دیگر ببینید. 

+ نوشته شده در  ۱۳۸۹/۰۷/۲۶ساعت   توسط گفتمان توسعه  |